دووووست دارم
آن شب که تو را دیدم ، بیگانه شدم با خواب از فکر وصال تو ، پروانه شدم در باد از پاکی چشمانت ، ویرانه شدم چون خاک از زلف سیاه تو ، آغشته شدم از شب از چهرة چون ماهت ، سرگشته و حیرانم از نور دو چشمانت ، روشن شده است راهم یک شب به جواره تو ، رؤیا شده است برمن سر مشق زبان تو ، ذکره همه شبهایم تردیده دلم در تو ، تنبیه دلم یک عمر از نهی وصال تو ، چون بید هراسانم در بحر هجای تو ، یلدا شده شبهایم ...
نظرات شما عزیزان:
|