سرنوشت من از همان ابتدا مشخص شده بود
همیشه همینطور بوده همه چیز در زندگی من مشخص شده
غم ها دوری ها تنها بودن ها و....
بی هیچ پرسش و اختیاری از من........
سرنوشت من گذشت انگار هاست........
سرنوشت من وزش طوفانی غم است.......
غمی که شن و ماسه درد و رنج همراه دارد!!!
رنج از چه؟
نمیدانم اما میرنجم
درد از چه؟
نمیدانم اما درد دارم
سرنوشت من این است گذر از گورستان شادی
و سرانجام مزرعه ی غم
مترسک نفرت
مترسک به من میخندد چرا نمیدانم اما از او متنفر میشوم
محصول این مزرعه تنهاییست
و از اسیابش تنها غبار خاکستری نفرت حاصل میشود
به تلافی اشک هایی که بیهوده به پای این مزرعه ریخته شد....
سرنوشت من بین شادی و غم معلق است........
نمیدانم شاید......
شادی شادی شادی حسرتش همیشه با من است
و غم که تنها همراهم در کوره راه زندگیست
باز به مرام سکوت که گهگاهی تنهایی ام را پر میکند.......
سرنوشت من خالی از نشاط و شادابی است
اما عشق همیشه در ان جای دارد
عشق به چه چیز زندگی نمیدانم باز هم نمیدانم !
اما میخواهم اخرین حرفم این باشد
من به عشق ایمان دارم
هرچند سرنوشتم بی تو با من نمی سازد
نظرات شما عزیزان:
|